balaghi's blog

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

غریبستان

10 دی 1392 توسط بلاغی اینالو

xt-align: center;"> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

: rtl; unicode-bidi: embed;">به زمین آوری شرافت را

ببری از میان این مردم

غفلت و کفر و جاهلیت را

ولی افسوس عدّه‌ای بودند

غرق در ظلمت و تباهی‌ها

در حضور زلال تو حتّی

پِیِ مال و مقام‌خواهی‌ها

سال‌ها در کنار تو امّا

دلشان از تب تو عاری بود

چیزی از نور تو نفهمیدند

کار آن‌ها سیاهکاری بود

در دل این اهالی ظلمت

کاش یک جلوه‌ی نور ایمان بود

بین دل‌های سخت و سنگیِ‌شان

اثری از رسوخ قرآن بود

چه به روز دل تو آورده

غفلت ناتمام این مردم؟

در دل تو قرار ماندن نیست

خسته‌ای از مرام این مردم

آخرین روزها خودت دیدی

فتنه‌ای سهمگین رقم می‌خورد

و شکوه سپاه پر شورت

باز با خدعه‌ها به هم می‌خورد

پیش چشمان گریه‌پوشت باز

ببرق ظلم را علم کردند

ساحتت را به تهمت هذیان

چه وقیحانه متهم کردند

لحظه‌های وداع تو افسوس

دل نداده کسی به زمزمه‌ات

یک جهان راز و یک جهان غم داشت

خنده‌ی گریه‌پوش فاطمه‌ات

بعد تو در میان اصحابت

چه می آید به روز سیره‌ی تو

می‌روی و غریب‌تر از پیش

بین نامردمان عشیره‌ی تو

خوش به حال ستارگانی که

با طلوع تو رو سپید شدند

از تب فتنه در امان ماندند

در رکاب شما شهید شدند

می‌روی و در این غریبستان

بی تو دق می‌کنند سلمان‌ها

دست‌های علی و زخم طناب

وای از این ظاهراً مسلمان‌ها

راه توحیدی ولایت را

همگی سد شدند بعد از تو

جز علی و فدائیان علی

همه مرتد شدند بعد از تو

حیف خورشید من به این زودی

حرف‌هایت ز یاد می‌رفت و …

در کنار سقیفه‌ی ظلمت

هستی تو به باد می‌رفت و …

شاهدی این همه مصیبت را

این غم و درد بی‌نهایت را

آه اما کسی نمی‌شنود

غربت سرخ ناله‌هایت را:

چه شده از بهشت روشن من

اینچنین بوی دود می‌آید؟

از افق های چشم مهتابم

ناله‌هایی کبود می‌آید

این همان کوثر است ای مردم

پس چه شد حرمت ذوی القربی؟

آه آیا درست می بینم

آتش و بال چادر زهرا

آه تنها سه روز بعد از من

اجر من را چه خوب ادا کردید!

بر سر یاس دامن یاسین

بین دیوار و در چه آوردید!

غربت تو هنوز هم جاری‌ست

قصّه ی تلخ خواب این مردم

منتظر در غروب بی‌یاری ‌ست

سال‌ها آفتاب این مردم

شاعر: یوسف رحیمی

 نظر دهید »

چقدر عجیبند این شیعیان!!!

10 دی 1392 توسط بلاغی اینالو

te mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

می» با ارسال مطلبی تحت عنوان «چقدر عجیب‌اند این شیعیان»، به انتقاد از برخی رفتارهای پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پرداخته است. خواندن این مطلب خالی از لطف نیست.

بسمه تعالی ..

اللّهُمَّ صَلِّ عَلي فاطمةَ و اَبيها و بَعلِها وَ بَنيهاوَالسِّرِّ المُستَودَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک

هر روز دیدم و همه جا شنیدم و آخر بدینجا رسیدم که باید قلمی هرچند شکسته، بردارم و سیاه کنم صفحه سفید سکوت را، و اینچنین نوشت قلم شکسته من: چقدر عجیب اند این شیعیان …

چه عجیب اند، شیعیانی که شروع هر کار و آغاز هر راهی را با نام علی پیوند می زنند، ولی قدم در راه علی برنمی دارند، نه راهشان طریق مقصد علی، و نه عزمشان ختم به اهداف علی است، و شگفتا که از دریای علی و دنیای علی و وسعت علی، فقط و فقط نام علی را به ارث برده اند و طوطی وار بر زبان می رانند.

شیعیانی که زبان به مدح علی می گشایند و دل در گرو چشمان قطام ها می سپارند.

روزی که “اَشْقَی الاْ َشْقیأِ” - و آنهایی که حق الهی صاحب غدیر را در سقیفه ربودند -، در مسجد کوفه فرق علی را شکافتند و زهر گمراهی را در زمزم هدایت ریخته و پیکر حیدری را غرق به خون علوی کردند؛ آنهایی که محراب خونین کوفه را به چشم دیدند و کهکشان علم، دنیای عمل، آیه های قرآن و قرآن ناطق را در دریای خون به نظاره نشستند، از فاتح خیبر شنیدند که آرام و آسمانی فرمودند: « بِسْمِ الله وَ بِالله وَ عَلی مِلَِّْ رَسُول الله فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبه؛ به نام خدای و برای خدا و بر دین رسول خدا، به خدای کعبه سوگند رستگار شدم »….

روزی که غارتگران، در سرزمینی دوردست خلخال از پای زن یهودی (یهودی نه مسلمان) می ربایند و علی فقط شنیده است و نه اینکه به چشم دیده است، همه شیعیانش دیدند و به ما نیز رساندند و اکنون همه می دانیم که “یعسوب الدین و المؤمنین” فریاد حیدری سر می دهد که: ” اگر از غصه بمیریم رواست ” …

با اوصافی که گذشت، اگر در خلوت از خود بپرسیم و با ندای وجدانمان بشنویم که، اگر امروز علی در میان این محبان مسخره و مدعیان منافق بود، چه می گفت و اگر می دید خانه های فساد و فسادهای خیابانی را، چه حالی پیدا می کرد؟

اگر امروز علی بود و به چشم خود می دید، بی خبرانی که بار خویش به تشیع بسته و اسلام را یدک می کشند، تمدن باشکوه اسلام و فقه پویای تشیع را تحجر دانسته و توحش نکتبار غرب و القائات ذلتبار غربیان متخاصم را تمدن می دانند، چگونه فریادی می کشید؟

اگر این سؤالات و هزاران سؤال مشابه را از خود بپرسیم و پاسخش را از وجدانمان طلب کنیم، یقینا سؤال دیگری بر تمام این سؤالات مقدم می شود و آن این است که: واقعاً چرا از غصه نمی میریم؟؟؟

زمانه عجیبی است و شیعیانی عجیب تر، دنیای غریبی است و شیعیانی غریب تر.

عروس شیعه، با سرو گردن عریان، موهای پریشان و اندام نمایان، بر سفره عقدی می نشیند که با قرآن مزین شده است.

خدای من، چقدر تفاوت و تناقض است میان آنچه در این قرآن گفته ای و آنکه مقابل این قرآن نشسته است؛

وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ.

و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را از نامحرمان فرو بندند و پاکدامني ورزند و زيورهاي خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پيداست و بايد روسري خود را بر سينه خويش فرو اندازند. (نور/31).

خدایا! چقدر فاصله است میان آن عروسی که بر کرسی نشسته و این قرآنی که بر زمین گذاشته است.

چه ناهماهنگ و از هم دورند، این قرآنی که می بوسد و این لباسی که می پوشد.

و چه بازیچه و مظلوم است قرآنی که حقش را تنها در یک بوسه، خلاصه کرده و به قول خودش ادا می کند؛ آن هم بوسه ای بسیار آرام و کاملا نمادین و با احتیاطی وسواسگونه، که مبادا خدای ناکرده به خط و رنگ لبانش خدشه ای وارد نموده و شوکت و ابهت چشم نوازش، در محضر تماشاگران اندام نیمه عریانش و منظر چشمان خیره به چشمانش تنزل یابد، و از فخر و مباهات داماد با غیرتش کاسته شود!

به راستی که قرآن، تزئین سفره عقدش شده است و نه دستورالعمل زندگی و راهنمای راهش.

خدایا اینان چه کرده اند با دین تو و چه می کنند با قرآن تو ؟؟

قرآنی که اگر برکوه نازل می کردی، کوه را متلاشی می کرد، الان فقط و فقط تزئین سفره ها و تبرک طاقچه ها شده است و بس.

لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ.

اگر ما اين قرآن را براي کوهي فرو مي‌فرستاديم، کوه را از ترس خدا، کرنش‌کنان و شکافته مي‌ديدي ! ما اين مثالها را براي مردمان بيان مي‌داريم، شايد که ايشان بينديشند (حشر/21)

اینک همین قرآن بی بدیل، فقط تزئینی است در حد و اندازه همان کاسه حنایی که در کنارش گذاشته و مقابل عروس بزک کرده و داماد خوش غیرت و متعصب شیعه می گذارند!

خدایا من چه می گویم؟ چه مقیاس نابرابری و چه تمثیل کودکانه ای!

آن کاسه حنا که لااقل رنگ دارد و آنقدر هم دارد که تا مدتها بر دستانشان باقی بماند، ولی این قرآن مظلوم، دیگر حنایش هم برای اینان رنگی ندارد.

خدایا اینها چه می کنند با علی و چه می خواهند از فاطمه؟

این عروس هزار رنگ و هزار و یک داماد، این تابلوی لذت و این چشم انداز چشمان ناپاک، و این چراگاه سبز چشم چرانان رذال، ادعای تشیع می کند و از فاطمه دم می زند، اما راهش جداست از راه فاطمه و اصلا کاری ندارد با کار فاطمه؛ و بی شک لکه ننگی است بر آیین متکامل فاطمه.

پروردگارا مرا ببخش که اینها را مقایسه می کنم با فاطمه (س).

راستی تو بگو ای فاطمه بنت نبی، ای فاطمه همنوای حیدر و ای فاطمه سرور زنان دو عالم: دیروز که درب خانه ات را سوختند و پهلویت را شکستند و بر رخسارت سیلی نواختند، درد بیشتری کشیدی یا امروز که قلبت را می شکنند و دین پدرت، مذهب همسرت و قیام فرزندانت را زیر پا می گذارند و با ادعای خالی از عمل به سخریه می گیرند؟

دیروز آرام تر بودی یا امروز که کیش پدر و روش همسرت را تاریخ گذشته و به عصر حجر منتسب دانسته و مایه خجالت و عقب ماندگی می دانند، و رفتار جهود و الگوی یهودی را نماد افتخار و مبنای تمدن می شمارند؟

اگر بودی و می دیدی که چادر محبوب را محجور و ساپورت منفور را مشهور کرده اند، چه خطبه ای می خواندی؟

دیروز که دشمنانتان، دستان علی را بستند و بر صورتت سیلی زدند، بیشتر غصه میخوردی یا امروز که قران محمد(ص) را بسته اند و بر سنتش تازیانه جهل میزنند؟، آن هم نه دشمنانتان که مدعیان دوستی تان …

خداوندا ، چه شیعیان عجیبی وچه فاطمه غریبی … پروردگارا، چه شیعیان ظالمی و چه علی مظلومی …

بارالها، به فریادمان رس، که ما دانسته و ندانسته ظالمیم و این تنها گوشه ای از جورمان به مذهب علی و کیش فاطمه است؛ و اسفناک اینکه با کمال سفاهت و تنها با لقلقه زبانی که بی نهایت گفته است و می گوید آنچه را نباید بگوید، و از اعماق گلویی که بسیار سکوت کرده است آنجا که باید فریاد برآرد، دعای فرج می خوانیم و با چشمانی که هیچ چیزی را نمی بیند جز آنها که نباید ببیند، چشم انتظار مهدی فاطمه (عج) نشسته و با اشکی بی بصیرت زمزمه می کنیم: ( اللهم عجل لولیک الفرج ) و …

خدایا دیگر دعا نمی کنیم که از سربازان مهدی(عج) باشیم! تنها دعا می کنیم که در صف دشمنان یوسف زهرا(س) نباشیم … فقط دعا میکنیم که در میان ظالمان در حق علی و فاطمه نباشیم …

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِينَ.

واى در آن روز بر تکذيب کنندگان.

 1 نظر

امید به عطای بقیه الله

26 آذر 1392 توسط بلاغی اینالو

e mso 9]> nt> Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

; mso-bidi-language: FA;” lang="FA">هزار جان به فدای بقیة الله است

بگو به حاتم طایی ، مناز بر کرمت

هزار چون تو، گدای بقیة الله است

حرام باد مرا بی‌محبتش، نفسی

که زندگی به ولای بقیة الله است

دعای منتظران مستجاب خواهد شد

چو متصل به دعای بقیة الله است

خدا ز یمن وجودش به ما دهد روزی

رضای دوست، رضای بقیة الله است

گر او نبود نمی‌ماند از بشر اثری

بقای ما ز بقای بقیة الله است

خوش آن بقیه‌ی عمری که سر شود با او

حیات و مرگ برای بقیة الله است

ولی الله کلامی زنجانی

âââââââââââââââ

السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَه

سلام بر شما، ای وعده‌ی الاهی که خدا آمدنش را ضمانت کرده است

ای صاحب زمان!

بیش‌تر از آن که آرزو کنم بیایی،

آرزو می‌کنم وقتی می‌آیی چشمانم شرمسار نگاهت نباشد.

بهترین هدیه به مولایمان، ترک یک خلاف است.

اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِيِّـكَ الفَرَج

 

 نظر دهید »

غفلت از غیبت آقا

25 آذر 1392 توسط بلاغی اینالو

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 :LatentStyles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />


غفلت از مصیبت غیبت امام عصر عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه

مَثَل ما، مثل آن طفل صغیری است که پدر خویش را در سنّ کودکی از دست می‌دهد و یتیم می‌گردد، ولی خودش به دلیل عدم بلوغا عقلی نمی‌فهمد که چه بلایی به سرش آمده است؛ اما بزرگ‌ترها که عاقل هستند متوجه می‌شوند و برای او دل‌سوزی می‌کنند، در حالی که کودک مشغول بازی و سرگرم به امور بچه‌گانه است. او در هنگام بازی، غم و غصه‌ی از دست دادن پدر را به کلّی فراموش می‌کند و به اسباب‌بازی‌هایش دل خوش می‌کند.

همین کودک غافل، وقتی کم‌کم رشد می‌کند و به سنّ بلوغ می‌رسد، تازه دردِ یتیمی را احساس می‌کند و آن وقت متوجّه می‌شود که در کودکی چه مصیبتی دامنگیرش شده بود. آن گاه که جای خالی پدر را حس کند و دردِ بی‌پدری را بچشد، تازه غم و غصه‌هایش شروع می‌شود و رنج‌های سال‌ها یتیمی را یک‌جا احساس می‌کند.

یتیمی زمان غیبت هم چنین است. مؤمنان در این هنگام یتیمانی هستند که از پدر واقعی خویش دور افتاده‌اند و راهی برای این که ارتباط عادی با ایشان برقرار کنند و از ایشان بهره‌ی کافی ببرند، ندارند.

این حقیقت را پدر بزرگوار امام عصر علیه‌السلام از قول پدرانشان از شخص پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قرن‌ها قبل گوشزد کرده‌اند:

اَشَدُّ مِن یُتمِ الیَتیمِ الَّذی انقَطَعَ عَن اَبیهِ یُتمُ یَتیمٍ انقَطَعَ عَن اِمامِهِ وَ لایَقدِرُ عَلَی الوُصُولِ اِلَیهِ. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار 2/ 2/ ح 1)

سخت‌تر از یتیمی آن که از پدرش جدا شده، یتیمی آن یتیمی است که از امامش بریده شده و نمی‌تواند به او برسد (دست­رسی به او ندارد).

به نقل از: سیّد محمد بنی‌ هاشمی، سلوک منتظران/72 – 73.

 3 نظر
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

balaghi's blog

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فرهنگی - ادبی
  • دلنوشته
  • ادبی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس